بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-ىوستم که بردار خانم جناب اقای مرحوم ىکتر خىاىوست عزیز رحمت الله علیه که ایشان معلم شیمی من هم در دبیرستان دوره اول درىبیرستان بنام ابن سینا هم بودند-وتنها کلاسی بود هم مودب وساکت وصدائی درنمیامد ومن گاهی سرم را بعقب میگردا دنم ومتوجه میشدم بادقتی عجیب همه کلاس را زیرنظر دارد-جزو خوىرا ىرس میداد که پراز ازمایش بود - گرچه رقابت درسی سنگین بود تنها یک دانش اموز بنام اقای تهامی که پسریک ملاک ثروتمندبود وشکارچی ماهری بود ازىرس ایشان نمره هیچیده گرفت- که بعضی مساپل را ابتکاری حل کرده بود وایشان فرمودند- تو نابغه شیمی هستی وبعدا که من به دبیرستان شاپور رفتم درشیمی بهترین نمرات رامیاوردم---- ایشان سابقه انقلابی شىن را نمیىانم فرىی بسیارکتون یعنی رازنگه دار بودند دقیقا خداوندمنان ایشان درسرراه من گذاشت-هیچگاه به مسجد رجا نمی امدوفقط یکبار امد که اتفاقامنهم انجابودم- وایشان ادرس توالت گرفت وبعد اندکی باهم صحبت کردیم وایشان فرمودند شمارامن میخواهم بایک گروه سیاسی اشناکنم- وهیچ مشگلی برای شما پیش نخواهد امد- ومنهم سریعا قبول کردم- پسری بود بسیارشاداب وخنده رو وهمیشه بالبخند صحبت میکرد خدای جملات کوتاه وطنزهای خاص خودبود- که خیلی تاثیر گذاربود یکدفعه منزل ماامد وبامادربحث شروع کرد وفرمودنداز زمانی کهخانم اشرف ریس سازمان زنان شده است زنان ایران زنان ژاپون به گرددگذاشتند وبزودی زنان امریکا را میگیرند-ایشان بدنبال من میامد وبادوچرخه که ایشان رانندگی میکرد بهجنب شهرمیرفتیمودرطول راه جواب جونان راچه بدهیم بحث میکردمی وایشان باهمان خصلت با جملات کوتاه وخنده جواب میداد- ومن رامیرساندوخوداش باز میگشت- از کارهای ایشان مدتی که درمنزل ایشان بودمدرشهر میگشت واعلامیه بدست میاورد وخط خوبی داشت تکثیر میکرد به محض انکه بادتندی میامد همهجرا نگاه میکرد واعلامیه های را پخش میکرد- وبریا من تعریف میکرد که یک روحانی درباری به شیراز امد کهمدتی سخنرانی کن ایشان اورا تعقیب میکند وخانه ایشان راپیدا میکند وتعدادزیادی شاخ بزتهیه میکند وروی ان پرتقال قرار میدهد وبهدرب منزل میاورد واین به افرادخانه میدهد وبعدمتوجه میشود که روحانی بلافصله فرار کرده- است- یک سگ مرده میانداخت ویا فشفه میزد ونامه فرستادن از تاکتیک ایشان بودکه مدام جملات امام الراحل علیه السلام ونهج ا لبلاغه- استفاده میکرد ودرزبان عربی استعداد فوقالعاده داشت- ایشان دردبیرستان ته کلاس مینشست گنده بگ ها درته کلاس شلوارخودرا کمی پائین میاوردند وازالتخود عکس میگرفتند تاقهرمان رامشخص کنند - ایشان یکنامه برای مدیر میفرستد که دران از لغات عربی استفاده میکند مدیرمدرسه شاگردی موظف میکندبه محض انکه داستان شروع شد علامت دهد وبچه ها میگیرند وتنبیه میکنندواخراج میکنند مدیرمدرسه سرکلاس میاید ونامه میخواند ومیگوید کی این نماهرانوشته است بچه همگی میگیوند کارفلانی است که عربی اش خوب است-ایشان دردانشگاه ملی سابق ودکتربهشتی جدید قبول شد کهنزدیک زندان اوین- است وایشان درچند قدمی ام زندان یک دهکده ای است به همین نامخانه ای گرفت بسیاربزرگ ولی قدیمی ایشان زمانی که خانواده زندانی ها پشت دربودند تادرب باز شود باانها گفتگ میکرده است که بعضی از انها از راهدور امدند ومیگفته من چنداطاق امادهکردم وبرای استراحت بیایید ومیامدند واطلاعات جالبی راجع خانواد های زندانیان سیاسی داشت برایذنکه ساواک نفهمد میفرمودبایک سطل کوچک بیائید ودرباز گشت من انراپراز اب میکنم ویک سازمان زنان خدمتکار درست کردهبود که بهمنازل میرفتند وبخصوص درخانواده ارتشیان واز طریق انها از انها جاسوسی میکرد-من که درمنزل ایشان بودم خواستند خواهران بیانند ومادراش به ایشان گفت منزل را ترک کنندولی بهمن فرمودندشما باشید ومنهم ترک ردموبا ایشان به مسجدی رفیتم وباز گشتیم ومن از مادرایشان علت راجستجو کردم فرمودند فرزندیک دخترم را بکشتن داده است وایشان را بایکوت کردند ولی ایشان خندرو بودوبهمن گفت عاقبت بخیراش کردم فامیلی ان جوان مختاری بوددرناز ونعمت بزرگ شدهبود ازقراربچهای بسیارباهوش وبسیارزیبا ومودب ودرس خوان دردانشگاه اهواز درس میخواند سال دوم دانشگاه بوده است ایشان هرکاری کهتوانستهبود ان جناب نماز خوان کند نشده است وجو چپ درانجا بسیارقوی بود وکم کم تمایلاتی درایشان بوجود امده بود یک قانون روانشناسی بنام جبران= کامپنزیشن وجوددارد-که بچه پولدار یکنوع مشکل به ممیزنند وبرای جیبران تحقیرشخصی به سمت فقرا ومستضعفان کشیده میشوند درفقرا اول چپ میشوند وبعدبعلت استعادوافر ودراوردن پولزیادبه سمت راست میچرخندند البته انسان طبفه های متنوع زیاددارد ومرحوم دکتر علی اکبر حسنی سروری استاد روانشسای من دردانشگاه شیراز از هنرهای برجسته روانشناسی امریکا این بود که این حالت در ثروتمندان وفقرا بوجود نمی ایدولی بهترین تاکتیک بدون ترفندی متعلق به اسلام ناب است ایشان لو رفته بود و بسیاربه اهواز میرفت به اولین پاسگاه ازطرف شیراز دشت ارژن یاارژنگ بود از راننده سئوالمیکرد با مطابقت این عکس کسی درماشین است وایشان میگفت شخصی است وایشان پیاده میکردند و در اک ایشان جیز مهمی نبود گرچه شناسناه های مختلف داشت ومیگفتندمثلا به کلانتری 4 اهواز بیادخودرا معرفی کند وجایگاهات را مشخص کنی- ایشان دراهواز گروهی درست کرد وتعلیمات جنگ شهری یاد داد که احتمالا درکردستان عراق بوده است واز انجا ارپی چی ومسلسل ومواد منفجره بدست میاورد وبه اهوازنقل مکان میدهد به گروه میدهد دفعه اخر تعلیمات حمله به یک ساختمان که احتمالا سازمانساواک باشد دستورحمله خواهد وبراینکه ساواک فریب بخورد خودبه شیراز میاد که دروقت مناسب باتلفن رمز برند ایشان رمز را میزند و اقای مختاری صبح زود به محل قرارمیرود ولی کسی نیمایدمدتی صبر میکند وبعدبهرتنهائی حمله میکند وشهید میشود خانواده بادادن هشتادهزارتومنان و پارتی بسیارقوی جسد را تحویل میگرند ومتوجه میشوند کار ایشان بوده است ان جناب متوجه میشود هنوز جنگ داخلی زود است سطح بیشن مردم ونوجوان بسیار پایئن است بایدکار تبلیغاتی - اعتقادی را شروع کرد ومهمترین افراد که یایدروی انهاکار کرد استادان دانشگاه است که دراین زمینه موفق نبود وبدنبال سم پاتهای مجاهددین اولیه متعلق به عظمت اقای بدیع زادگان درشیراز رفت ولی انهاراخودرا کنار کشیده بودند- ادامهدارد